فردایی دیگرازفراز فلک رسید
اماتوهنوز پشت حصارتنهاییم مانده ای
ومن وامانده ام درانتهای عشق
چشم انتظارطلوعت
چه تلخ است انتظار
بگو وصال را پشت کدامین سرو پنهان کرده ای
بگو آبی چشمانت در عمق کدام چشمه غرق شده
هردم دیوانگی به اوج میرسد
و بی قرار می شود
بیا
بیاوگرما بخش دستان سردم باش
وبه من نشان بده
قبرستان دلتنگی کجاست